عکس سفارشی دخترونه

سفارشی دخترونه

۱ هفته پیش
طوبی
پارت اول

بی بی همیشه می گفت: کَسونُم صد خوت سی کَس مَنِه . روز بعد جداییمون رفتم پیشش درو که باز کرد گفتم بی بی!!! صد خوت سی کَس مَنِه. با لبخند گفت بیا، بیا تو ننه. رو تخت چوبی توی حیاط ولو شدم و گفتم: صد خوت سی کَس مَنِه بی بی ، سی دختر مَنِه بی بی چای تازه دمش با خنده از سماور برداشت و گفت: ننه فرقی نداره کوبهء در صدای بم بده یا زیر بحث ، بحث ذاته عزیز ، زن و مردش فرقی نداره. گفتم بی بی نکنه تو هم اره. ذلیل مرده ای نثارم کرد و چای سرخ رنگشو ریخت تو استکان و داد دستم. گفتم بی بی بگو ، بگو صدتو برا کی گذاشتی که تیکه کلامت شد صدت مَنِه. استکانشو چپ کرد تو قوری ، جاروشو گرفت و شروع کرد برگای کنار باغچه رو جارو زدن. گفتم بی بی!!!!! لبه حوض نشست و به جاروش تکیه داد اهی کشید و گفت:اره ننه صد خوت سی کَس مَنِه... کمی با دستاش بازی کرد و ادامه داد اوایل جنگ بود که یه شب آقام با عجله اومد خونه و گفت خانم اتاق بغلی رو مرتب کن مهمون داریم شهرو بمب بارون کردن ، مردم بیچاره آواره این ده و اون ده شدن. اسمش فریدون بود یه جوون ۲۰ساله خوش قد و بالای شهری که خونشون رو سرشون آوار شده بود و ده ما پناه اورده بودن و تقدیر آقامو سر راهشون گذاشته بود. یه اتاق از خونه دورسازمون براشون مرتب کردیم و فریدون و خانوادش بساط زندگی رو اونجا پهن کردن و شدن همخونهء ما. فرداش ننه ام یه کاسه آش داد دستم تا ببرم براشون چادر گلگلیمو سر کردم و گوششو با دندون گرفتم .در اتاق رو که زدم فریدون در باز کرد. با خجالت سرشو انداخت پایین و گفت اون اولین دیدار من و فریدون بود. چشام تو چشماش قفل شد ، چادر از گوشه لبم افتاد و ظرف گلسرخ جهاز ننه شروع به لرزیدن کرد ، داشت از دستم میوفتاد که فریدون گرفتش. با صدای فریدون به خودم اومدم و با دیدن حالم از خجالت سرخ شدم ببخشیدی گفتم و با قدمای تند از اتاق دور شدم اما نگاه سنگین فریدون رو خودم احساس می کردم نگاهی که هنوزم حسش باهامه. اون روز حسی توی وجود من به وجود اومد که تا اون روز احساسش نکرده بودم حسی که با تمام حسا متفاوت بود. از اون روز به بعد با شنیدن هر صدایی سریع از گوشه پنجره بیرون دید میزدم تا شاید فریدون باشه و بتونم یه نظر ببینمش ‎هر روز تو همون کاسه گلسرخ غذا میزاشتم و تو ساعتی که میدونستم فقط فریدون تو اتاقه میبردم براشون. یه روز کاسه گلسرخ رو تا لبه از آش پر کردم و بردم دم اتاقشون
...